مهران قندی: مدتی است وبلاگ نویسی را در کنار مسعود شیبانی و در وبلاگِ کوچهها آغاز کردهام. راستش این مدت سراسر یادگیری بود؛ چیزهای زیادی یادگرفتم و یاد خواهم گرفت که شرحِ قسمتی از آنها را در زیر و اندوختههای جدیدم را هم در آینده خواهید خواند.
مسعود شیبانی به گفته خودش در کوچهها، در حالِ تجربه نخستین لذتِ وبلاگ نویسی حرفهای است. البته مسلما نه نثر و نه فعالیتهای پشت صحنهِ او، و نه نظمش، هیچ کدام نشان نمیدهند که او یک تازهکار و ناوارد است. و اکنون قرار است آموختههایم از همنیشینی با او را برایتان در چند مورد شرح دهم. مواردی که همه در کنار هم، کوچهها را پس از چهار ماه، به وبلاگی با مخاطبینی دائمی و فعال تبدیل کرده که در بحثها شرکت میکنند و ورودشان هم در طی روز چندین بار است!
مخاطب را معتاد کنید!
باکیفیت بنویسید؛ مثلث وبلاگنویسی حرفهای
تصویرِ تیتر را حتیالامکان از تصاویرِ درون مطلب انتخاب نکنید و سعی کنید دارای یک اندازه مشخص و یکسان باشد. کافه تاریخ تصویرِ تیترهای جالبی نداشت و گاهی اصلا تصویرِ شاخص یا همان تصویرِ تیتر نداشت، و من از یک عاملِ مهم در جذبِ مخاطب، یعنی کششی که تصویرِ شما ایجاد میکند بی بهره بودم که این مسئله را هم از پافشاری مسعود شیبانی بر داشتنِ تصویر تیترهایی جذاب، با اندازه مشخص، و متفاوت دریافتم.
به طورِ مثال، برای یکی از پستها در کافه تاریخ، من تیترِ «سالها درگیری» را انتخاب کردم و بعد وقتی مطلب در کوچهها با ویرایشات قابل ملاحظه منتشر شد، تیتر، « جنگ ویتنام | قسمت اول: اربابان؛ چین، فرانسه، ژاپن؛» بود. میبینید؟ به قولِ ایرج میرزا، این کجا و آن کجا!
برای محتوا ارزش قائل شوید، برای مخاطب نیز هم؛
ببینید، بزرگترین ضعفِ کافه تاریخ را میدانید چه میدانم؟ ناقص بودنِ پستها یا در حقیقت ارزش قائل نشدن برای مخاطب و محتوا! محتوای امروزم در کوچهها همان تم و موضوع را دارد که چندی پیش در کافه تاریخ منتشر شده اما زمین تا آسمان از نظرِ اطلاعاتی که رسانده میشود، و تصویر و نثر و نگارش تفاوت دارند. من حساس شدم، من با تجربه شدم.
تجربه کافه تاریخ باعث شد در کوچهها، نثر و نگارش را بهتر کنم. از طرفی، مسئله مهمتر یعنی کیفیت مطالب را بالا ببرم. باور کنید شما باید به محتوایتان ارزش بدهید و درباره موضوعی که مینویسید، به طور مثال وبلاگنویسی حرفهای، تمام و کمال در آن پست صحبت کنید، تصاویر را دقیق و با وسواس انتخاب کنید و در متن قرار دهید. البته با رعایتِ طولِ منطقیِ یک پستِ مناسب و دوری از تکررِ گفتار!
بگذارید مثلِ باقیِ نکات، این را هم خلاصه بگویم؛ اینی که شاید از همه مهمتر باشد! «به کاملترین، بهترین، قابل فهمترین و جذابترین شکل ممکن بنویسید.» مخصوصا آن نکته اول، یعنی کاملترین را در وبلاگهای تخصصی چون تاریخ حتما رعایت کنید؛ تا نیاز نباشد با تجربه یک وبلاگِ جدید و خرجِ کمی وسواس، به این نتیجه برسید که چقدر ناقص و کوتاه و .. چطور بگویم، بد، مینوشتید!
باز هم «اعتیاد»، این بار از طریقِ مطالبِ دنبالهدار؛
پستگروهها، این توانایی را دارند که مخاطب را «مجبور» کنند در زمانِ مشخص در وبلاگ شما حاضر باشد؛ بله مجبور! اگر شما موضوعی انتخاب کنید، که بی رودربایستی، جذابیتی عام داشته و همهپسند باشند، و آن را با رعایتِ مثلثِ بالا و کیفیتِ محتوایی خوب ارائه دهید، پستِ دومِ آن پستگروه، حتما خوانده میشود.
اما تعادل؛ هیچ وقت تمامِ تمرکز را بروی پستگروهها نگذارید. در حقیقت، اگر هر روز قسمتی از یک پستگروهِ خاصی منتشر شود، نه شما کششِ تولیدِ محتوایی با بالاترین کیفیتِ ممکن را خواهید داشت و نه مخاطبِ توانایی هضم این حجم از اطلاعات. فرض کنید بخواهید، شش کتاب با شش موضوع متفاوت را در هفته بخوانید، چه آشوبی میشود؟
پس در نتیجه، حداکثر سه پستگروه برای یک هفته کافی است. منظم و بیتاخیر در همان زمان و تایمِ مقرر پستگروهها را منتشر کنید. معجزه میکند وقتی پستتان را بر رویِ "انتشار در آینده" بگذارید.. خیالِ خودتان و مخاطبینتان، جمعِ جمع است.
هر چه زردتر، بهتر!
پستهای سنگینتان بهتر است نیمی از زمانِ هفته را به خود اختصاص دهند و سه-چهار پست دیگر، نیمی لیستوار، یا به طورِ کلی دارای جذابیت برای مخاطبینِ عام باشند و نیمِ دیگر هم، مطلبی با همان جذابیت ولی سنگینتر باشد. اگر بخواهم کلیتر بگویم، و در چند جمله اصلِ مطلب را بیان کنم، «سعی کنید هیچگاه وبلاگتان را با یک نشریه تخصصی، یا فضایی برای روشنگران و روشنفکران اشتباه نگیرید؛ از هر دو جنسِ مطلب، باید، منتشر کنید و سعی کنید هم بر نیازهای فکریِ مخاطبینِ فرهیختهتر و با اطلاعتر پاسخی باشید و هم بر نیازهای فکریِ مخاطبینی که نه میخواهند و نه آنقدر اطلاعات دارند که بخواهندِ پستِ سنگین و پیچیده و خیلی تخصصی بخوانند.»
یک نکته را در آخر فراموش نکنید، وبلاگنویسی کنید که لذت ببرید، لذت ایجاد کنید و یاد بگیرید؛ باقی اهداف را بگذارید آن دورها، لذت که ببرید، لذت که ایجاد کنید تا دلتان به خواهد به آن اهداف هم میرسید؛ این ایجادِ لذت است که سخت است، و لذت دارد!
پینوشت: آنچه خواندید تجارب ارزشمند مهران قندی از نویسندگان جوان و موفق وبلاگ کوچهها بود، که آن را با شما به اشتراک گذاشته بود
نکات بسیارخوبی گفته شد بنده هم بعدازشرع وبلاگ نویسی تمام سعی ام رعایت همه اینها بود ولی کارخیلی سختیست ممنون از مهران و شما آقای میرزایی عزیز
من هم چند وقتی هست که با وبلاگ کوچهها آشنا شدهام و واقعا یکی از بهترین هاست.
داشتم به این فکر میکردم که چرا یک انجمن وبلاگ نویسی نداریم تو ایران. نه از اون انجمنهایی که قالب میزارن برای دانلود یا روش نصب وردپرس رو آموزش میدن. انجمنی که بیشتر به بخش ادبیِ وبلاگ نویسی توجه کنه. به نگارش، به فنون نوشتن و جذب مخاطب. انجمنی که بعد از یکسال عضویت فعال بتونی حداقل های یک نویسندهی خوب رو داشته باشی ...
این فکر و ایده جالبیه...
البته در لذت وبلاگ نویسی هم من تلاش میکنم در این زمینه تلاش کنم اما این کافی نیست و دوستان دیگر هم باید کمک کنند